دلم روزنه کوچکیست

که تمنای آسمان بودن را

در خیالش نقاشی میکرد

دلم قطره شبنم یست

لغزنده بر برگی خشک

که تصویر آفتاب را

بر پایش کفاشی میکرد

دلم با تمام دریای وجودش

در چشمان بی تابم

تنگ است

دلم تنگ است

مهتاب لغزید در قطره چکیده

بغض من

در دشت خیس گونه هایم

و دستانم..

پوست غصه تاریکی این شب را

نوازش میکرد

دلم تنگ است و نمی دانم چرا....

خودم را لای کدام بوته

در باغچه زندگی تنها گذاشتم؟

خودم را

در ستایش کدام شهاب سنگ آسمانی

به محراب نور فرا خواندم

کم گذاشتم؟

دلم تنگ است و نمیدانم چرا

لطافت این دل مال من است؟

که بلغزد پای لرزش

هر نسیمی کوچک؟

دلم تنگ است از نا باوری

نور بودن یا آتش

در فاصله تولد تا اینجا

دلم تنگ است و

تمامی دلتنگیم را در جام شرابی

مینوشم

تا مست...

پای سجاده عشق

دو رکعت خدا را نماز باشم

نماز من پر میشود از باران

دلم تنگ است

کاش بذر دل را رویش باشد

باران باران

ترانه دلتنگیم را

روی تارهای شیشه تنهایی

مینوازد

میرقصم ..رقص نماز را

در آغوش خیالی که پیوندم میزند

به آوندهای آسمان

دلم روزنه کوچکیست

که تمنای آسمان بودن را

در خیالش نقاشی میکرد

دلم قطره شبنم یست

لغزنده بر برگی خشک

که تصویر آفتاب را

بر پایش کفاشی میکرد

دلم با تمام دریای وجودش

در چشمان بی تابم

تنگ است

دلم تنگ است

مهتاب لغزید در قطره چکیده

بغض من

در دشت خیس گونه هایم

و دستانم..

پوست غصه تاریکی این شب را

نوازش میکرد

دلم تنگ است و نمی دانم چرا....

خودم را لای کدام بوته

در باغچه زندگی تنها گذاشتم؟

خودم را

در ستایش کدام شهاب سنگ آسمانی

به محراب نور فرا خواندم

کم گذاشتم؟

دلم تنگ است و نمیدانم چرا

لطافت این دل مال من است؟

که بلغزد پای لرزش

هر نسیمی کوچک؟

دلم تنگ است از نا باوری

نور بودن یا آتش

در فاصله تولد تا اینجا

دلم تنگ است و

تمامی دلتنگیم را در جام شرابی

مینوشم

تا مست...

پای سجاده عشق

دو رکعت خدا را نماز باشم

نماز من پر میشود از باران

دلم تنگ است

کاش بذر دل را رویش باشد

باران باران

ترانه دلتنگیم را

روی تارهای شیشه تنهایی

مینوازد

میرقصم ..رقص نماز را

در آغوش خیالی که پیوندم میزند

به آوندهای آسمان