بايد منتظر بنشينم
در گچ بري آسمان بالای سرم
ستاره نام گل هایی متقارن است
و سيم های ماه
ماهی يک بار
زير بار اتصال نمی روند
از بين گل های آپارتمانی
كاكتوس
محبوب من و زن هایی ست
كه بی تعارف
آب را به خار تبديل می كنند
همه چيز در اطرافم آن قدر تند بوده
كه بر كاغذ ردی به جا نگذارد
تنها می توانم از مردی بنويسم
كه وقتی به دنيا آمدم
در شهر ديگری
عاشق بود
آن سوی پنجره
ساختمانی نور و آب و خاک می خورد
و رشد می كند
بايد منتظر بنشينم
شايد كاكتوس ساكنان جديدش
از پنجره برايم ستاره بفرستد
((بهار قهرمانی))