گرمای دستات را احساس میکنم
بامدادان بر جایگاهی سنگی مینشینم
وبرایات نامههای عاشقانه مینویسم
با قلمی از پر جغد،
که آن را در دواتی در دوردست در برابر فرو میبرم
دواتی ملقب به دریا.
دستام را برای دست دادن با تو دراز میکنم،
اما تو ساحل دیگر دریایی، در آفریقا،
گرمای دستات را احساس میکنم،
در حالی که انگشتان مرا در خود گرفته است...
آه چه زیباست داستان عشق من با شبح تو!
((غادة السمان))
+ نوشته شده در سه شنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۸ ساعت 1:4 توسط من
|